یگانه دختر ریحان جانیگانه دختر ریحان جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
گل پسرم امیرحسین خانگل پسرم امیرحسین خان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

زیباترین لبخند خداوند ریحان جان

آب تنی در یک روز گرم بهاری

سلام دوستان خوب خودم و سلامی بهاری به دخمل شیرین عسل خودم امروز فعال شدم و تصمیم گرفتم توی یک روز دو بار آپ بشم همونطور که قبلا هم گفته بودم دخمل شیطون بلای من عاشق آب بازیه و منتظر فرصته تا بپره توی حیاط آب باز کنه و بپره توی لگن آب و به قول خودش آب بیزی کنه گفتم با تصویر بهتون نشون بدم تا ببینید من از دست این دخمل شیطون خودم چی میکشم اول از همه آب اندازه میکنی تا میزان گرمی و سردی آب اندازه باشه   این هم از نمای بالای شما جیجل طلای من ...
27 ارديبهشت 1393

17 ماهگی نفس مامان

گلبرک لطیف من؛ ناز دردانه ی 17 ماهه من : شیرین زبانی های این روزهایت را چگونه بنویسم که حق مطلب را ادا کند؟ که وقتی می گویم جز خوردن و مچاله کردنت راهی نیست، بفهمی که حقیقتا" راهی نیست!! باید بزرگ شوی، خودت ببینی و بشنوی! حتــــم دارم روزی که این نوشته ها را می خوانی ؛ لبخند ملیحی بر لبان ت نقش بسته ... لبخندی از سر شوق ، از خاطرات خوش کودکی . لبخندی از روزهای اول شیرین زبانیهایت... که برایت باور نکردنیست این گونه بودنت را ، این گونه کوچک و تازه کار بودنت را ! عزیز بی همتای من ؛ فردا ، تو می خوانی و تصور می کنی و لبخند می زنی ، امروز ، من می نویسم و تصور می کنم و لبخند می زنم ...
27 ارديبهشت 1393

پدر؛ ترجمه علی علیه‏السلام

پدر عزیزم  می‏خواستم درباره ‏ات بنویسم؛ گفتم: یداللّهی؛ دیدم، علی است. گفتم نان‏ آور شبانه کوچه‏ های دلم هستی؛ دیدم علی است. خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم، به علی رسیدم. آن‏گاه، دریافتم که تو، نور جدا شده‏ ای از آفتاب علی هستی، تا از پنجره هر خانه‏ ای، هستی را گرما ببخشی ؛ و این‏گونه بود که علی علیه‏السلام ، نماینده خدا و نبی شد و پدر، نماینده علی علیه‏السلام . تو را به من هدیه دادند و من امروز، تمامی خود را به تو هدیه خواهم کرد؛ اگر بپذیری.   پدر جان اکنون که ازشما و از خانواده دورم و ...
22 ارديبهشت 1393

شیرین کاریهای ریحان عزیزم

سلامی بهاری به همه دوستان خوبم و سلام به ریحان عزیزم   نفس مامان مینویسم سرشار از عشق برای تویی که همیشه تنها مخاطب خاص دلنوشته های منی... برای تو که بخوانی و بدانی که دوست داشتنت در من بی انتهاست........     جیگر طلای من توی این پست هم مثل پستهای قبلی میخوام بگم خیلی بزرگ شدی و شیرین کاریهات و صحبتات خیلی شیرین و دوست داشتنی تر شده از شیرین کاریهات بگم که جدیدا یاد گرفتی وضو بگیری و صدای اذان که میشنوی میگی الله اکبر و وضو میگیری و دستات به شکل خیلی بامزه به هم میمالی و بعد هم میشینی ...
16 ارديبهشت 1393

عروسک قشنگم

آهسته فتح کرده ای با چشمانت هر آنچه داشته ام را حالا ... تمام جهان من مستعمره توست   ریحان من دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند حتی این روزها گاهی پرواز میکنم من این دوست داشتن را بیشتر از هرچیز در دنیا دوست دارم   نفس من امروز نزدیک به یک ساله که این وبلاگ فقط برای تو دخمل خوشکلم درست کردم با خنده هات خندیدم و با گریه هات ناراحت شدم و سعی کردم اکثر کارها و البته شیرین کاریهات توی وبلاگت بنویسم تا بمونه و ببینی که عاشقتم و روز به روز عشقم بهت بیشتر میشه ...
15 ارديبهشت 1393
1